شناسهٔ خبر: 40524 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

دیوید ایگلمن: ادبیات و علم دو روش رسیدن به شناخت انسانیت است

«دیوید ایگلمن» عصب‌شناس آمریکایی نظرات خود در باب اراده، ادبیات، علم، و انسانیت و امکان سفر در زمان در عصر دیجیتال طی مصاحبه‌ای در نشریه گاردین اعلام کرده است. وی که علاوه بر پرداختن به علم به داستان‌نویسی علاقه‌مند است بر این باور است که ادبیات و علم دو روش رسیدن به شناخت انسانیت است.

 

 

دیوید ایگلمن: ادبیات و علم دو روش رسیدن به شناخت انسانیت است

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛ این عصب‌شناس معتقد است این امکان وجود دارد که حواس جدیدی به انسان اضافه کرد. وی می‌گوید: « ما در آزمایشگاه برنامه‌ای طراحی کرده‌ایم که موتورهای کوچکی بتواند داده‌ها را از طریق پوست به مغز منتقل کند. و تا الآن به این نتیجه رسیده‌ایم که می‌توانیم سیستم دفاعی را با دریافت صدا و تبدیل آن به الگوهای تاب‌شکل مغز به فرد ناشنوا برسانیم تا بتواند صداهای دنیای اطراف خود را بشنود. تنها درمان انسان ناشنوا کاشت حلزون است که حدود 40هزار دلار هزینه و عمل بسیار سختی دارد اما کار ما کمتر از 100 دلار هزینه دارد و تبدیل به راه‌حلی جهانی خواهد شد.

متوجه هستید که کنترل روی خودآگاه تا چه اندازه سخت است- آیا علم اراده آزاد انسان‌ها برای انتخاب درنظر گرفته می‌شود؟

در این مورد موضوع مباحثه بسیاری وجود دارد. بسیاری از عصب‌شناسان که احساس می‌کنند اختیاری از خود ندارند چون اساساً همه بخش‌های بدن در ارتباطند و درک این موضوع که چگونه روح را در کالبد ماشین بدمند.

نظر خود شما چیست؟

من شخصاً معتقدم که هیات منصفه هنوز فکر می‌کنند تئوری ما در زمان خود درک نخواهد شد و متوجه منظور ما از اراده آزاد نیستند. حتی گاهی فکر می‌کنند ما توهم اراده آزاد داریم. و این بدان معناست که این مساله نیاز به توضیح دارد. اما می‌توانیم نتیجه بگیریم که اگر اراده آزادی هم وجود داشته باشد بسیار ناچیز است. چون ژنتیک و ژن فامیلی توصیف‌گر تمامیت رفتار یک انسان است و همین موضوع مغر را به مسیرهای مختلفی هدایت می‌کند.

شما معتقد به آینده و زندگی دیجیتال هستید. می‌توانید کمی در این باره توضیح دهید؟

یک فرضیه درباره کارکرد مغز این است که ذهن از همه فعالیت‌های مغز منشأ می‌گیرد. بنابراین اگر اعمال مغزتان را در یک سطح حفظ کنیم می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که دستگاه جدید در همان الگوریتم در حرکت است. اما برای جا کردن این اطلاعات در مغز نیاز به ظرفیت زتابایت داریم.

زتابایت؟

زتابایت مساوی است با ظرفیت کامپیوتری کل ذهن در کره زمین. برای انسان‌های نسل ما چنین پیشرفتی بسیار دور است اما برای نسل‌های آینده امکان‌پذیر است. و چنین موضوعی سفر بین ستارگان را ممکن می‌کند. فقط اگر بتوانیم انسان را در یک درایو قرار داد و به سمت کهکشانی دیگر ارسال و سپس آن را بوت کنیم بسیار خوب خواهد شد.

مخاطب پس از خواندن کتاب شما به این نتیجه خواهد رسید که بهتر است سیاست اجتماعی جامعه را به عصب‌شناسان سپرد. موافقید؟

از نظر من عصب‌شناسان نقش مهمی در جامعه دارند. برای مثال دهه‌هاست که ما در ایالات متحده در حال جنگ با مواد مخدر هستیم و تا به حال موفق نبوده و هم‌چنان در تلاشیم. برای حل مشکل اعتیاد باید تقاضای مواد مخدر را کاهش دهیم که این موضوع مستقیماً به مغز شخص معتاد مربوط است. اما خوشبختانه دارو و امکانات مناسب برای جلوگیری از اعتیاد به روش سنتی داریم پس باید روی ذهن فرد معتاد کار کنیم تا بین میل به مصرف مواد و ابزار شناختاری غلبه بر میل به مصرف یکی را برگزیند.

شما در دانشگاه ادبیات خواندید- چه چیزی سبب شد داستان بنویسید؟

من از دوران کودکی داستان می‌نوشتم و همان موقع بود که ماشین تایپ والدینم را پیدا کردم و بهترین حس دنیا زمانی بود که کاغذی سفید داخل دستگاه گذاشته و شروع به تایپ کردن می‌کردم. انسان‌ حیوان قصه‌گو است: بیشتر زندگی ما یک روایت است. علاقه من به ادبیات و علم دو روش رسیدن من به شناخت انسانیت است- و هردو بسیار قدرتمند بوده و جنبه‌های متفاوت انسانیت را به من نشان می‌دهند.

آیا ارتباط بین هنر و علم باید بیشتر از قبل باشد؟

کتاب بعدی من در همین باره است. مغز ما همانند پردازشگر غذا در همه تجربیات ما از دنیای اطرافمان جریان دارد. در هنر همیشه همه چیز آشکار است. در علم هم شرایط مشابه است اما دیدن آن، کار سختی است. هنر به ما یاد می‌دهد خلاق باشیم و اسباب و وسایلی که با آن‌ها هنر را می‌آموزیم همان است که در نهایت ما را به سمت علم سوق می‌دهد.

نظر شما